سال 1388 بود جویای کار بودم تا بتونم کسب درآمد داشته باشم. توی رومه همشهری شماره رو برداشتم و زنگ زدم. جدی ترین تجربه فعالیت من در زمینه بازاریابی و .
وارد شرکت شدم موقعیت شرکت خیابان چالوس بود. مدیر شرکت آقای رفسنجانی بودن. مراحل رو پست سرگذاشتم تا روزی ک کاتالوگ رو دادن بهم و گفتن برو توی مسیر.
یکی دو روز اول مدیر باهام اومد ک آموزش بهم بده.
شرکت در زمینه پخش مواد غذایی فعالیت داشت، ی سبد خوب. شروع کردم دونه دونه سوپرمارکت ها رو ویزیت کردن.
ی فاکتور، دو فاکتور و . .
ی نوشیدنی بود ک خیلی خوب میفروختم تو هر سوپر مارکتی ک میرفتم ی باکس سفارش داشتم طوری ک مدیر شرکت میگفت نگیر موجودی نداریم.
تجربه خوبی بود با افراد مختلف برخورد داشتم و کلی آموزش دیدم. چطوری صحبت کنم . چطوری مذاکره رو نگه دارم و ب اتمام برسونم ( طوری ک برای دو طرف سود داشته باشه).
بعد از مدت کوتاهی ک بودم اومدم بیرون و رفتم دانشگاه.
نتیجه :
کاری رو انجام بده و تا انتها برو، طوری ک بیان دنبالت و از تخصصت استفاده کنن.
توپولونده شرکت ,طوری ,مدیر ,مدیر شرکت منبع
درباره این سایت